جولیا یتیم می شود و توسط لورا و دانیل، یکی از دوستان دوران کودکی پدرش، پذیرفته می شود. کودک باعث می شود دانیل گذشته هولناکی را که برای دفن انتخاب کرده بود به یاد بیاورد.
جولیا یتیم می شود و توسط لورا و دانیل، یکی از دوستان دوران کودکی پدرش، پذیرفته می شود. کودک باعث می شود دانیل گذشته هولناکی را که برای دفن انتخاب کرده بود به یاد بیاورد.